Friday, July 20, 2007

علی محمد ساکی


علی محمد ساکی فرزند حاج محمد ساکی به سال 1314 در شهر خرم اباد تولد یافت تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در خرم اباد به پایان برد و در سال 1335 به کسوت معلمی درامد هم‌زمان با کار در تنها دبیرستان شهر به دانشگاه راه یافت و در سال 1338 به در یافت لیسانس نایل گردید
دکتر منوچهر ستوده و دکتر عبدالحسین زرین کوب دانشمند فرزانه از جمله اساتیدی بودن که به استعداد شگرف و توانا یهای علمی او واقف گردیدند مقدمه اگاهانه دکتر ستوده بر رساله پایانامه او موید این مدعاست
در خرداد ماه 1340 به دوره فوق لیسانس جامعه شناسی راه یافت و طی دو سال به دریافت درجه فوق لیسانس نایل گردید اساتید مبرز ان زمان در دوره فوق لیسانس نظیر استاد سعید نفیسی دکتر صناعی وشاپور راسخ بر جمله کارهای تحقیقی او صحه گذاشتند مشاغل شادروان علی محمد ساکی
در سال 1342 مدیریت دبیرستان ملک الشعرا ی بهار را پذیرفت دردوران سرپرستی دبیرستان بهار چند چهره مستعد که به دانشگاه راه یافته بودند از حقوق ناچیز ایشان هر ماه سهمی داشتند و به نام و ادرس انان حواله میگردید
در سال 1348 به سمت رییس اموزش و پرورش شهرستان ایذه مامور انجام وظیفه در ان منطقه گردید وطی یک سال تحولی که در ان منطقه بوجود اورد سال بعد شوشتر نیز مرکز فعالیت های او گردید و هم در انجا بود که به عنوان بهترین مدیر اموزش و پرورش ایران در امر تزاید امار اطفال واجب التعلیم و گسترش مراکز اموزشی قلمداد کرد در سال 1350 از ناحیه انجمن شهر وقت به سمت شهردار خرم اباد انتخاب شد
خدمات
چهره شهر خرم اباد در زمان تصدی وی سخت دگرگون گردید احداث مراکز: فرهنگی کتابخانه ها مجتمعات ورزشی و تربیتی و احداث خیابان و میادین مجتمع فرهنگی رفاهی سرای کیو اگوسازی هتل شهرداری و مجتمع تفریحی لونا پارک از جمله اقدامات مرحوم ساکی است
تحقیقات علمی
جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان / سفرنامه سربی دوراند /سفرنامه ویلسون / سفرنامه فریا استارک/ زندگانی کریمخان زند / تصحیح گلشن مراد/ قلاح حشاشین/دو جلد سالنامه دبیرستان بهار /صدها مقاله تحقیق و انتقادی در مجلاتی نظیر: اینده .اینه . کیهان فرهنگی . و کلک
فوت
از سال 1365 به دنبال بیماری دیابت و فشار خون بینائیش در معرض مخاطره افتاد و سرانجام اوج بیماری او را به سکته مغزی دچار کرد و سرانجام در سحرگاه شنبه 22خرداد 73 شمع وجودش به خاموشی گرائید

.سفرنامه الموت لرستان و ایلام نوشته: فریا استارک ترجمه : علی محمد ساکی
مردي كه سبز مي انديشيد، خاكستري مرد
راز چگونه از اسب فرود آمدن و اولي تر دانستن ماندگاري بر اصل را، به خوبي راه و رسم منزل ها مي دانست. در پس نگاه نافذش، سايه عظيم و « البته» شوم كركس بي خردي و ناآگاهي را بر ميدان دانش و معرفت ديارش مي ديد. هم از اين رو است كه كمي بيشتر از چهل سال قبل، در اولين تشكل ادبي شهر از همه مي خواهد. تا نگاهشان را به فراسوي سختي و سنگيني كوه هايي كه زادگاهش را در جمود خودمي فشارند تعميم دهند. و لطيف و زيبا بينديشند. آرزو مي كند روزي را كه همه جور ديگر يددن را فرا گيرند. و زيبا انديشيدن را پيشه سازند. و يقين دارد سر آخر فكر و خرد هنرمندان از تنگناهاي دره اي كه آنان را محصور ساخته به سوي صحراهاي وسيع و پر از ذوق و شوق روي خواهد نهاد
از آنجا كه نمي خواهد تنها بر آرزويي دل خوش باشد. و در حسرت معجزه تي باقي. خود پيش آهنگ حركتي مي شود. كه تا هميشه آثار مثبتش بر فرهنگ زادگاهش باقي بماند. بروز گار دولت مستعلجش بر دبيرستاني از شهر، زمينه انتشار سالنامه اي را فراهم مي آورد كه تمامي مطالب دو جلدش نگاشته شده دبيران و دانش آموزان همان دبيرستان است. در كنار اين مهم كار كارستاني انجام مي دهد كه بي شك تا به امروز تكرارش مقدور نبوده. او با جسارت و جديتش در همين دوران زمينه ورود گروه چشمگيري از دانش آموزانش را به دانشگاه فراهم مي سازد
گفتني آن كه، شماري از پذيرفته شدگان تا پايان دوره دانشگاه تحت حمايت مادي و معنوي ايشان قرار مي گيرند و از همين رو حساب و كتاب هميشه بدهكارش نزد تني چند از بازاريان شهر سالها مفتوح باقي مي ماند
پس از اين دوره كوتاه به ناچار تن به هجرتي دو ساله به استان خوزستان مي دهد
در زمان اقامت كوتاهش، در شهرهاي ايذه و شوشتر. نيز موفق مي شود بگونه اي چشمگير سطح كمي و كيفي آموزش و پرورش را در اين مناطق متحول سازد
عشق به زادگان و خانه اي كه چراغش در آن مي سوخت بار ديگر او را به سرزمين مادريش برمي گرداند. اين بار اما، مسئوليت شكل و قالبي متفاوت دارد. او مي آيد تا در مقام شهردار شهري كه هر گوشه اش گرفتار درد نداري و شرم واماندگي است. در سطح وسيع تر از كلاس و دبيرستان به كار سازندگي بپردازد. كار كارستان او در شهرداري نيز همانند كار معلمي شكلي ماندگار يافت. او كه روزگاري از سختي و سنگيني كوه هايي كه همشهريانش را در ارتباط با هنر و ادب، دل سخت ساخته بود، شكوه مي كرد. در فرصت پيش آمده به جنگي سبز با كوه هايي كه شهر را در سخت دلي و دستان جامدشان مي فشردند برخواست. منشاء سبزينه ذهنش را در دل سنگي كوه ها كاشت. و برگرد شهر كمربندي سبز احداث نمود. خيابان هاي جديد احداث كرد. پارك و درياچه كيو و مهمانسرا و متل هايش را ساخت. بناي مخروبه حمامي قديمي را به چاپخانه سنتي تبديل و كاروانسراي متروك تري را به بازار مبدل ساخت غسالخانه گلي شهر را تخريب و ساختماني جديد بنا نهاد و... در نهايت كار تا به آنجا پيش برد كه خرم آباد شد تميزترين و زيباترين شهر كوچك ايران. او سرانجام در سال 1356 از شهرداري و كارهاي اجرائي دولتي كنار كشيد
حالا ديگر او نه رئيس دبيرستان است و نه شهردار شهري كه وصفش رفت. او همشهري رنجيده اي است كه مثل« هميشه» زندگيش غلام همت آن است كه در گدا صفتي هنر كيمياگري را مي داند او در دردنامه « هفت سال خدمت در شهر خرم آباد» دلتنگي اش را با هنرمندي و شرافتش در هم مي آميزد، و مي گويد كه در هيچ كوچه خيالي برج و ويلائي به اسم او و خانواده اش پلاك نخورده. و آرزو مي كند تا « همه» زندگي ساده و معلمي اش را درك كنند و بپذيرند كه هيچ انساني مجاز نيست كه با كم مايه گي و فرصت طلبي سعادت خود را در گروه بدبختي و بازي با حيثيت ديرگان ببيند
همشهري رنجيده امان كه همواره در كارهايش بردباري، شايستگي و هوشمندي بسيار از خود نمايان مي ساخت
مقالات و مجلات
1-رفع اشتباهات خاطرات اعتماد السلطنه(راهنماي كتاب شماره 10)
2-مردم شناسي ايران(راهنماي كتاب شماره1تا3)سال 1347
3-دو سفرنامه درباره لرستان(بررسي كتاب نشر نو)سال 1361
4-سياحت نامه مسيوچريكف(آينه ساله دهم شماره3و2) 1363
5-دروغ ها و سهوهاي رستم التواريخ(نامواره دكتر افشار جلد5) سال 1368
6-باجلوند(دانشنامه جهان اسلام حرف«ب» جزوه اول) سال 1369
7-ايلات لر«مردم شناسي ايل بيرانوند» ( انتشارات اسپرك) سال 1370
8- ژاندارمري در لرستان(زمينه ايران شناسي) سال 1370
9-قوم لر« بررسي كتاب» « كلك شماره 30» سال 1371
10-تاريخ گيتي گشا در تاريخ خاندان زند نقد و بررسي كتاب« انتشارات فراز» سال 1371
11-ميرنوروز(زمينه ايران شناسي) سال 1371
12-دفيه در لرستان(زمينه ايران شناسي) سال1371
13-روزنامه اخبار مشروطيت، انقلاب ايران(راهنماي كتاب 18-1341) سال 1371
در شاخص ترين و معتبرترين نشريات علمي پژوهشي كشور هرگز نه از جائي مدال گرفت و نه مورد تقدير كسي! همشهري رنجيده سرانجام در سال 1373 پس از سه سال بيماري نگاه سبزش را بر سقف خاكستري رنگ اتاق بزرگ و سالن مانند بيمارستاني كه در آن بستري بود فرو بست و با مرگ خاكستريش به آرامشي جاودانه پيوست. نقل مي كنند روزي كه او صورتجلسه تحويل اسناد و كارهاي مربوط به شهرداري را امضاء مي كرد خودنويس طلايي را كه بنا به رواياتي يكي از شركت هاي ساخت ماشين آلات راهسازي در زمان شهرداريش به او هديه داده بود روي ميز جا گذاشت. كارمندي كه وسايل را تحويل مي گيرد، مي گويد: آقاي شهردار خونويستان جا مانده است. او در پاسخ مي گويد: مي دانم، خودنويس مال شهردار خرم آباد است. نه، علي محمد ساكي!

منابع