Saturday, July 21, 2007

هوشنگ اعظمی



دکتر هوشنگ اعظمی
عشق از همه مصلحت ها قوی تر است. عشق خودخواهی نیست، عشق از خود گذشتگی است سر سبز ترین باغ ها و زیباترین کوه ها بدون وجود انسان خسته کننده و دلگیرند. هر تابلو نقاشی که فاقد زندگی باشد، پرده رنگینی بیش نیست مهم این است که دیگران را به خاطر خودشان دوست داشته باشیم. باید تمرین کنیم، باید یاد بگیریم که چگونه به خاطر سعادت دیگران از سعادت خود بگذریم بزرگی هر انسان به گذشت و فداکاری اوست
یاد گرفتم که جلو مردم عزادار شادی نکنم. آری فقط زمانی می شود خندید که
هلهله شادی آفرین مردم اوج بگیرد
ما شاهد صحنه های غم انگیزی هستیم . صحنه هایی که بی توجهی به انها شایسته یک انسان نیست
چه دنیائی است! هیچ کس درد دیگری را نمی داند. چه کشنده است که همه با هم زندگی می کنند و همه تنهایند
فردا هرچه می خواهد بشود ، مهم نیست ، مهم این است که می خواهم فردا بهتر از امروز باشد
صفحه ۳۴۲ کتاب «یادهای ماندگار» نوشته خانم فریده کمالوند (همسر دکتر هوشنگ اعظمی
.....
دکتر هوشنگ اعظمی در سال 1315 متولدشد . دربدو تولدش، پدرش مرتضی اعظمی دستگیر و همراه کل خانواده به خراسان تبعید شدند و در کلات نادری تحت نظرقرارداشتند ؛ درسال 1320 پس ا ز تبعید رضاشاه ، پدر دکتراززندان آزاد و همراه خانواده به لرستان بازگشتند . رفیق هوشنگ در سال های 29 - 32 به مبارزه سیاسی روی آورد . درسال 1338 در دانشگاه پزشکی اصفهان مشغول تحصیل شد وهمزمان به دانشکده افسری وارد میگردد. پس از یک سال به دلیلً نداشتن صلاحیتً ا ز دانشکده افسری اخراج می شود . در دوران دانشجویی و درسالهای 39 تا 42 باسازمان دانشجویان جبهه ملی فعالیت می کرد و در این دوره چند بار به زندان می افتد . رفیق هوشنگ در این مقطع با گروه رفیق بیژن جزنی آشنا می شود ونقش برجسته ای درمتشکل کردن روشنفکران انقلابی لرستان ایفا میکند . بدنبال دستگیری رفیق بیژن جزنی ویارانش در تهران ، دکتر پیگیر وپرتلاش را ه انقلابی آنان را ادامه می دهد . در تابستان سال 1349 مجددا دستگیر و به زندان قزل قلعه تهران منتقل گردید و پس از چندین ماه آزاد می گردد . در خرداد سال 53 به قصد شروع مبارزه مسلحانه در کوه های لرستان ، مخفی گردید ودر 25 اردیبهشت سال 1355 در یک در گیری با مزدوران ساواک به شهادت رسید . ساواک شاه از ترس خشم مردم لرستان هیچگاه جرات اعلام خبر شهادت او را نیافت . ادامه مطلب
سوزه میدو - یا همان سبزه میدو - شهر خورمووه برای بیشتر لرستانیها بویژه اهالی شهر خورمووه نامی آشنا و خاطره انگیز است و این خاطره انگیزی برای آنهایی که هم اینک دهه های 4 و 5 و... عمر خود را پشت سر می نهند سد چندان است . نام این میدان کوچک با بسیاری از اتفاقات و نامهای بزرگ سده اخیر لرستان گره خورده . و در میان این همه نام پزشکی زبردست و مردم نواز و دلسوز و بخشنده و... بیش از دیگر نامها می درخشد
پزشکی که دستانش درمانگر تن و سخن اش آرامش بخش روان هزاران بیمار خسته و رنجور و ناتوان بود پزشکی که در خیابان کاشانی کنونی ، نزدیک ایستگاه خط واحد ، خانه داشت و خانه اش مطب اش بود و مطب اش خانه ی همگان
پزشکی که همگان او را به مسکین نوازی وهمدردی و همراهی و همیاری کردن بیمارانش می شناسند پزشکی که نه تنها حق الطبابتی از مراجعین ( غالبا تهی دست ) خویش نمی گرفت ، بلکه هزینه های همچون تهیه ی دارو ، آزمایشات ، ... و حتی خرج سفر آنهایی که خارج از شهر بودند را نیز از جیب خودش پرداخت می کرد
دکتر هوشنگ خان اعظمی ، نام این پزشک انسان دوست ، بزرگوار ، آزاده و مبارز است . مردی که جان در راه مبارزه با ستم و بیدادگریهای زمانه ی خویش نهاد
پزشکی که بیشتر به دستگیری و یاری رسانی و خدمات بی چشم داشت اش به مردمان معروف است ، اما کسی آنچنان آگاهی از دیگر فعالیتهای وی – بویژه در زمینه های سیاسی ، فلسفی ، ادبیاتی و پژوهی – ندارد . که ما در اینجا برآنیم تا در ضمن بیان زندگی نامه ی مختصری به معرفی نیمه های پنهان آین بزرگ مرد لر بپردازیم
دکتر هوشنگ خان اعظمی ، فرزند مرتضی خان اعظمی یکی از بزرگان لرستان در سال 1315 به دوران تبعید پدر و خانواده اش ، در شهر مشهد دیده به جهان گشود
دوران کودکی را در زمان رشد و پویایی جریانات سیاسی در فضای ایجاد شده ی پس از سال 1320 خورشیدی گذراند ، و همین ام باعث آشنایی او با مسایل سیاسی و اجتماعی شود . به گونه ای که در همان عنفوان نوجوانی وارد مبارزات سیاسی گردید اما شروع جدی فعالیتهای سیاسی دکتر بصورت شرکت در محافل و متینگهای سیاسی ، پس از وقایه ی مرداد سال 1328 بود
مبارزات سیاسی دکتر در سال 1337 و پس از ورودش به دانشکده ی پزشکی اصفهان با فعالیتهای دانشجویی اش در هم آمیخت . و در همین دوران بود که دکتر دوبار توسط ساواک دستگیر گردید
فاصله ی سالهای 39 – 41 که بر اثر مسایل بین المللی و رشد تضادهای درونی جامعه ایران ، فضای نسبتا باز و شبه دموکراسی بوجود آمده بود ، فرصت مناسبی برای دکتر بود تا فعالیتها و مبارزات خود ، در قالب جبهه ی ملی ، را در اصفهان بصورت علنی تر پیگیری کند اما پس از رخدادهای خونین 15 خرداد ، ساواک او را دستگیر و زندانی کرد . یکی از دستاوردهای این دوران اسارت تحریر جزوه ای به نام «علل فاجعه ی 15 خرداد » بود دکتر پس از آزادی از زندان با گروه پیشتاز « جزنی – ظریفی » آشنا شد . وی بعد از آنکه دوران تحصیلات عالیه ی خویش را با رتبه ی ممتاز از دانشکده ی پزشکی اصفهان به پایان رساند . برعکس بسیاری که به فکر گیفه ی دنیا بودند ، تنها برای خدمت به هم ولایتی هایش راهی شهر و دیار آباء و اجدادی خویش خورمووه گردید
و در آنجا هم زمان با دایر نمودن مطبی برای طبابت فعالیتهای سیاسی اش را به عنوان «شاخه ی لرستان » تعقیب می نمود . دکتر در سال 1348 بار دیگر بوسیله ی ساواک دستگیر و روانه ی زندان شد این دوران زندان نه تنها نتوانست خللی در عزم جزم دکتر برای ادامه مبارزه اش ایجاد کند ، بلکه او را مصمم تر نمود تا پس از رهایی از زندان اقدام به مبارزه ی مسلحانه نماید
با همین دلیل در سال 1352 و پس از رهایی مجدد از زندان ، به همراه دو تن دیگر از همشهریان و هم رزمانش اش - مجتبی و محمود خرم آبادی - ، دست به تهیه ی مقدماتی برای شروع مبارزه ی مسلحانه بر علیه نابرابری و بی عدالتی زد ، اما ساواک از این موضوع آگاهی یافت و در پی لو رفتن دو هم رزم اش و کشته شدن مجتبی و متواری گشتن محمود ، دکتر بار دیگر تنها شد . و مجبور شد تا اینبار با کمک همسر فداکارش - فریده کمالوند – و با عجله ی و سرعت بیشتر دست به تهیه ی تدارکات مبارزه ی مسلحانه ای که فکرش را در سر می پروراند بپردازد دست آخر دکتر در سال 1353 بر اثر اضطرار به وجود آمده ، و علیرغم نا کافی بودن آذوقه و دیگر ملزومات و مقدمات لازم برای مبارزه ی مسلحانه ، عازم کبیر کوه گردید تا مبارزه اش را بصورت علنی پی گیری نماید
در همین سالها بود که توانست از طریق تورج اشتری و حسن سعادتی با سازمان چریکهای فدایی خلق ارتباط برقرار نماید
اما به دلیل کم بودن نیروها و آذوقه از یک طرف و سست عنصری برخی از عناصر هم رزم اش از طرفی دیگر و یورشها و حملات شدید از زمین و هوای حکومت ، دکتر که هنوز شخصیت سیاسی اش در شهر ناشناخته بود ، مجبور گردید تا موقتا دست از مبارزه بکشد و روانه ی شهر گردد تا بتواند بار دیگر ، با تدرکات و انسجام و قدرت بیشتری مبارزه ی مسلحانه ی خویش را از سر گیرد اما در سال 1355 نقشه ی دکتر برای مبارزه ی مسلحانه لو رفت ، و ساواک برای دستگیری اش اقدام نمود ، و پس از ان خبری موثق و درست از سرنوشت این پزشک انساندوست و زبردست در دست نیست
گروهی بر آ نند که وی در همان شب یورش کشته شد
گروهی دیگر بر این عقیده ای که وی در زندان و در زیر شکنجه های ساواک به قتل رسید
گروهی دیگر نیز بر این باورند که دکتر از دست ماموران ساواک گریخته و به کوهها پناه برده

و گروهی دیگر ضمن آنکه گفته های گروه سوم را قبول دارند بر این باورند که او به عراق گریخته و هم اینک زنده است
اما گذشته از اینکه این بزرگ مرد لر چه نوع گرایشات سیاسی و عقیدتی و چه سرنوشتی داشته ، آنچه که مهم است شخصیت و منش اوست . که هم اینک و پس از سالیان هنوز هم نام نیک اش ورد زبانهاست
یکی دیگر از وجوه کمتر شناخته شده ی این مرد بزرگ ، جنبه ی ادبی و پژوهشی اوست که در زیر فهرست وار به چند نمونه از کارهای وی می پردازیم و در پایان هم برای آشنایی شما خواننده گرامی با شخصیت بزرگ و نوع دوست این بزرگ مرد لر ، گزیده ای چند از نوشته ی کوتاه و یادداشتهای روزانه ی وی را مرور خواهیم کرد
مجموعه ی اشعار
چندین داستان کوتاه و نیمه بلند . ( برای نمونه مصاحبه با عزراییل ، غروب دهکده و
نوشته ای فلسفی در تحلیل وقایه ی 15 خرداد با نام "جذام
نوشته ای تاریخی – پژوهشی در باره ی مبارزات مردم آنگولا و نقش استعمارگران پرتغال
رساله ی دکترای وی تحت عنوان " نقش محیط و تربیت در پیشگیری بیماریهای جذامی
منابع