لری............................... فارسی
دلِم تّینّ ِدلِم تّینّ .................. دلم تنگه دلم تنگه
دواره هم ِدلِم تّین................. دوباره هم دلم تنگه ّ
دِ دسه اُ دله سختی ............. ز دست این دل سخت
که یا مرده یا دِ سّّینّ ............ که یا مرده یا از سنگه
دِ ای دیر وخت ایواره .......... در این غروب دیر وقت
نه تاریکی نه روشنایی...... .. نه تاریکی و نه روشنایی
زنی پشتِ سرش پائی............. زنی پشت سرش پائید
براور رنجیا بی بر .......... در برابرش رنج های بیهوده
دیار پشت سر حالی ................ دیار پشت سرش خالی
زنی دل ناگرو می رّت ............. زنی دل نگران می رفت
گونایاش ِرفت خینالی ........ گونه هایش سراسر خون آلود
دِ لیل و ویلِ یادِ زن ......... در تاریک و روشن خاطره زن
ایلی وا تال و وا تمک..................... ایلی با تار و تمبک
دِتِ دایم ِبووی می حن....... ترانه عروسی را می خواندند
سواری کج کلو و گُرج......... تکسواری کج کلاه و قبراق
حِلو تا اوریا می وّن .............. تا بال ابرها اسب می راند
براوّر رنجیا بی بر ............ در برابرش رنج های بیهوده
دیار پشتِ سر حالی ................... دیار پشت سر خالی
زنی دل ناگرو می رّت ............... زنی دل نگران می رفت
گونایاش ِرفت خینالی ......... گونه هایش سراسر خون آلود
براور شو، شووی هی چی دوار سی ... شب پیش رو شبی همچون سیاه چادر
ایلی نی و سُواری نی ............. نه ایلی بود و نه سواری
دِ حالی پشت سر ایسه ............ از خاطرات گذشته اکنون
خرآوه بی صحاوی هی ....... خرابه ای بی صاحب مانده بود
سِتین اِشکِسه یه لا ................ ستون شکسته یک طرف
حونمو پشکِسه یه لا ............. خانمان ویران شده یک سو
پیا دردِ گرو زّشه ............. مرد گرفتار دردی ناعلاج شده
چنو بی دس ،چنو بیمار..... آنچنان بی دست و آنقدر بیمار که
که نتونه جنازه خوشه بکشه .... توان کشاندن جنازه خودش را هم ندارد
ِدلِم تّینّ ِدلِم تّینّ ........................ دلم تنگه ، دلم تنگه
دواره هم ِدلِم تّینّ ....................... دوباره هم دلم تنگه
براور رنجیا بی بر ............... در برابر رنج های بیهوده
دیار پشت سر حالی ............... دیار پشت سر خالی است
ملوله آسِمو امشو .................. آسمان ملول است امشب
برف و بارو و بیماری!؟.... .... .. برف و باران و بیماری!؟
آلبوم گل آتش خواننده: ایرج رحمانپور
تو چی میل زنه منه چی خی د رگیام بگرد
شو بیار تا سر بنیم زاربزنیم سیت بگریویم
ره بونم رو رود خی وار جنگ د چشات
باریه برف او زئیه باد، باد بی رحم طوفونی
شل شکت، میزنم زار سر رهیا سرگردونی
گرمه دست یادگاری تش تژگایا قدیمه
مخمل صدات نشونی پیونی تونو نسیمه
نه د دل آز نه د لار جو نه د پایام تاو رته
دسمه بئیر او بوحو سیم بیت کوچ تا بئینم خاو رته
و تو چون امید زنده ماندن، همچو خون توی رگهایم بگرد
شانه هایت را بیاور تا سر بگذارم و زار زار برایت گریه کنم
و راه بیاندازم رود خونبار( با اشک هایم) با اینکه توی چشمهایت سر جنگ داری
باریده برف ، وزیده باد، باد بی رحم طوفانی
خسته و کوفته، میزنم زار ، سر راههای سرگردانی
گرمای دستهایت یادگار آتش آتشکده های قدیم است
صدای مخملینت نشانی از پیوند تو با نسیم است
نه توی دلم طاقت، نه توی بدنم جان، نه پا هایم توان رفتن دارند
دستمو بگیر و برایم شعر کوچ را بخوان، تا ببینم خواب رفتن را
نوازنده
ويلن و ويلن آلتو و عود : ارسلان كامكار
- ويلن : رضا عالمي ، همايون رحيميان
ويلنسل : كريم باقري
تار و سه تار : شهريار فريوسفي
سنتور : اردوان كامكار
ني : شهاب فياض
تنبك و دهل : بيژن كامكار
سرنا : سيد جلال محمدي
كمانچه : علي اكبر شكارچي
روي الف بهارباد
روی ب برداشتي از علي دوستي ، ترانه برف رنگارنگ ، ترانه عروسي ، باده محبت
کله باد ( بهار باد
اشعار زیر از سروده های زنده یادان؛ ترکه میر آزادبخت و ملا حقعلی سیاهپوش (که هر دو از افتخارات ناشناخته ادب و هنر لرستان و غرب ایران هستند) می باشند که خواننده توانا و شاعر خوش ذوق لرستان ایرج رحمانپور در آلبوم بهار باد و با آهنگسازی علی اکبر شکارچی، از این اشعار استفاده کرده است ابتدا در غیبت باد بهار آور ، شاعر با وصف تیرگی های زمستان، باد را به وزیدن فرا میخواند( فضای اول) و بعد در فضای دوم باد تقاضاهای شاعر را اجابت کرده و می وزد، سپس از باد جاودانه ماندن تقاضا میشود ودر آخر در سرود اردیبهشت ( ؟- ایرج رحمان پور-) بر زیباییهای باد تاکید میشود
منبع: ایرج رحمان پور
ترجمه شعر لری کله باد ( بهار باد
خواننده: ایرج رحمان پور
فضای اول
شاعر: ترکه میر
بر گذرگاهت ایستاده ام و تو را میخوانم
ای که باران پیشینه مهر و موم توست
و رگبارهای تند نشان پادشاهی پدران تو را دارند
شکوه شکوفان سرشاخه های شکر ریز
ای دست گل نشان مزارع منتظر
انجماد برکه ها زخم عمیق تیغ بران تو بر پیکر دارند
و قله ها برف های مانده با رویای دست بلند تو بر باد میدهند
بره آهوان تردینه های چرای خود را
در گستره مغیلان زرد گم کرده اند
تراشه تنداب شیب آبشاران
گرد نواری است منجمد، جادوی طلسم یخ
سر سبز غزال چر علفزار
در کفن کافوری مرگ به خواب رفته است
چه کند شقایق در این میانه؟ اگر که خونین
جامه چاک نکند و نیفتد بر خاک
آنجا که نسرین در نهانگاه تابوتی یخین
بی نشان گم میشود
گوش فرا ده ای عابر معابر منتظر
تو را میخوانم
فضای دوم
شاعر: حقعلی سیاهپوش
رستاخیز عبور را بنگر
از اعماق، از دره ها
بهار باد می وزد
زنجیر زربفت انجماد می گسلد
و زمهریر چنین زور بازویی را تاب نمی آورد
بشیر پادشاه سبز
بر قله های فتح می خواند
بر می دارد از بلندا بیرق انجماد
و علف دختری است با گردن آویزی در دانه
گل برقامتی رنگارنگ دست می افشاند
و هر پرنده آوازی است در پرواز
آهوان می رمند در هیاهوی دوباره
و چمن وآبشار پیوند را زمزمه میکنند
فضای سوم
اردیبهشت
جاودان باد صدایت بر بلندیهای بادگیر
در هم پیچ کمند ستیزه جوی مه گرفته را
دیوانه کن مرغان از شوق دیدار گل
سینه سینه گل از دل گل بنمایان
موج موج انجماد فرو می ریزد
و سیلابی سرد، رود رود تا ژرفای دشت
ستیغ سربلند سوسنان صف بسته را سان می بیند
و تا اعماق پر درخت پیچک ها تاب میخورند
گلی به ناز میان بر بسته
گلی به زیبایی نقاب در کشیده
روح زمان دشتی است آشکارا
به گل آراسته
خشکی، دریا وآنجا که آفریدگاران خارها آرمیده بودند
تنها گل است
و دیگر هیچ
|